به خاطر خدا و ترک گناه صیغه شدم
به خاطر خدا و ترک گناه صیغه شدم
سلام بر شما رهپویان مذهب جعفری و محبان فاطمی.
شوهرم کارگر سر گذر بود که یک روز تصادف کرد و از دنیا رفت و ماشین هم فرار کرد . شوهرم بیمه نبود و من دو دختر دبستانی داشتم . در یک خانه قدیمی مستاجر بودیم مقداری پول پیش داده بودیم و بدون کرایه زندگی می کردیم . والدین من و شوهرم هم از عهده زندگی خودشان بر نمی آمدند تا چه برسد به من .
منزل ما کنار خانه یک روحانی بود . خانمش بعضی اوقات کمکی به ما می کرد و می گفت دخترم هر گاه مشکل داشتی با توسل به حضرت زهرا (سلام الله علیها) حاجتت را بگیر .
من یک زن جوان بودم و اگر می خواستم ازدواج کنم برادران من و خانواده شوهرم مرا می کشتند . تحمل بار زندگی به دوشم سنگینی می کرد . یک روز از حضرت زهرا(سلام الله علیها) خواستم که دستم را بگیرد و بدون درد دسر نیاز مالی و جنسیم را از حلال تامین کند .
وقتی که ظهر به مسجد می رفتم حاج آقا به من گفت دخترم من یک حاج آقایی را سراغ دارم که وضع مالی خوبی دارد و از حقوق بازنشستگی برخوردار است . او هم از ترس بچه ها و برادرزنش جرات نمی کند ازدواج کند .
شما صیغه ایشان بشو و کسی هم نفهمد . در عوضش نیاز جنسی و مخارج شما برآورده می شود . با آن مرد صیغه شدم . خانه ای برایم اجاره کرد . با پولی که ایشان دادند و پول پیش خانه خودم یک زمین مسکونی خریدم . حاجی ماه به ماه پول بازنشستگیش را به ما می داد . حاجی آن خانه اجاره ای را برایم خرید و به نام من کرد . یک ماشین پراید برایم خرید . مدتی بعد حاجی مریض شد و گفت بیا تو را عقد دائم کنم که بعد از مرگم این حقوق بازنشستگی به شما تعلق بگیرد ولی کسی نفهمد . یک نامه ای نوشت به من داد و گفت بعد از مرگ من تو این نامه را به پسرم بده . در نامه نوشته بود پسرم من این زن را به خاطر خدا عقد دائم کردم که حقوق بیمه ام که به درد شما نمی خورد کمک حالی برای این زن فقیرکه دارای دو فرزند یتیم است باشد . او با تو محرم شده است از او حمایت کن او دختر یتیم دارد. و یک عکسی که ما دوتایی دستمان در دست هم بود ضمیمه اش کرد . بعد چند ماه حاجی از دنیا رفت . در مراسم ختمش شرکت کردم یک روز به دفترش رفتم . پسرش تنها بود . تسلیت گفتم اول نامه پدر و بعد سند ازدواج و بعد عکسی که دوتایی کنار هم بودیم را نشانش دادم . پسر دست مرا بوسید . گفت تو به منزله مادر ما هستی هرچه بخواهی از ما دریغ مکن تو ناموس پدرم هستی.
ایشان کارهای اداری بیمه را برایم درست کرد و گفت جهیزیه دخترانت را من می دهم و هر ماه مبلغی به ما کمک می کند . الآن دخترانم در دبیرستان درس می خوانند . چون همسایه روحانی مان که مرا به حاجی معرفی کرد همسرش را از دست داده بود برای رضای خدا صیغه اش شدم . مهریه اش این است که ماهی یک روزه بگیرد و ثواب آن را به خدابیامرز حاجی هدیه نماید.
می خواهم بگویم ببینید دین اسلام دین کاملی است . من با توسل نیاز مالی و جنسیم را تامین کردم و صاحب همه چیز شده ام .
من تا زنده ام هروز ۱۰۰ صلوات نثار بی بی می کنم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir