وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد
وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد

وفات حضرت زینب کبری سلام الله علیها تسلیت باد
به بهانه میلاد باسعادت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام و روز پدر
چه شود که ز راه وفا اگر، نظری به جانب ما کنی ؟
که به کیمیای نظر مگر، مس قلب تیره طلا کنی
یمن از عقیق تو آیتی، چمن از رخ تو رقابتی
شکر از لب تو حکایتی، اگرش چو غنچه تو واکنی
به شکنج طرّهی عنبرین، که به مِهرِ چهر تو شد قرین
شب و روز تیرهی این حزین، تو بدل به نور و ضیا کنی
بنما ز پسته تبسّمی، بنما زغنچه تکلّمی
به تبسّمی و تکلّمی، همه دردها تو دوا کنی
تو مراد من، تو نجات من، به حیات من، به ممات من
چه زیان کنی ؟ چه ضرر بری ؟ چو برآوری، چو عطا کنی
تو شهِ سریر ولایتی، تو مَهِ منیر هدایتی
چه شود گهی به عنایتی، نظری به سوی گدا کنی ؟
تو چرا " اَلَستُ بِرَبّکم " نزنی ؟ بزن ! که اگر زنی
ازل و ابد همه ذرّه ذرّه پر از صدای " بَلی " کنی
ز غمم چرا نکنی رها، و اگر کنی " فَمَتی، مَتی "
که ز بطن حوت، بسی رها، تو چو یونس بن متی کنی
تو شهی و شهان همه چاکرت، تو مَهی و مهان همه بر درت
که شوند قنبرِ قنبرت، تو قبول اگر ز وفا کنی
تو به شهر علم نبی دری، تو ز انبیا همه بهتری
تو غضنفری و تو صفدری، چو میان معرکه جا کنی
تو چه صادری ؟ تو چه مصدری ؟ تو چه جلوه یی ؟ تو چه مظهری ؟
که هم اوّلی و هم آخری، همه جا تو کار خدا کنی ؟ !
تو تمیز مؤمن و کافری، تو قسیمِ جنّت و آذری
که سعید را تو جزا دهی، که عبید را تو جزا کنی
شب و روز را تو مقدِری، تو مدیری و تو مدبّری
که مساء را تو کنی صباح، و صباح را تو مسا کنی
به خدا " وفاییِ " با خطا، همه خوف او بوَد از بدا
که مباد دست رجای او، ز عطای خود تو رها کنی
وفایی
اگر دنیا صفا دارد ز باباست
هوایت را خدا دارد، ز باباست
برای بوسه هایی از سر عشق
گمانم بهترین جا دست باباست
تجربیات ازدواج موقت : خدایا غلط کردم مرا ببخش . . .
من بچه روستا هستم .
در دوران دانشجویی خیلی دختران مردم را اغفال می کردم و به اصطلاح مخ شان را می زدم .
یک روز خانمی به من پیشنهاد عقد موقت را داد ولی من به او خیانت کردم .
در منزل برادرم که در شهر زندگی می کرد و با همسرش 10 روز به مشهد رفته بودند قرار گذاشتیم .
قبلا دو تا از رفیقهایم را دعوت کرده و به آنها گفته بودم شما پشت پرده مخفی شوید وقتی که من خانم را آوردم شما فیلم بگیرید و بعد با اشاره من داخل شوید و بگویید اگر با من راه نیایی فیلمتان را پخش میکنیم .
طبق نقشه من او را آوردم او خودش صیغه را خواند و من قبلت گفتم او مهریه را 14 صلوات قرار داد .
طبق نقشه من سرفه ای زدم آن دو نفر آمدند و گفتند اگر خودت را در اختیار ما نگذاری ما فیلم داریم و آبرویت را می بریم .
آن زن گفت من گناهی نکرده ام من خودم را صیغه کرده ام و این کار را برای رضای خدا انجام داده ام . دیگر اینکه خداوند هم از ما فیلم گرفته ، من به هیچ وجه حاضر نیستم خودم را دراختیار این افراد پست قرار دهم . طبق عهدی که بستم تا دو ساعت دیگر در صیغه تو هستم .
گفتم من سهمم را را به آنها می دهم .
آن زن چنان سیلی تو گوشم زد که پرده گوشم پاره شد . گفت بی غیرت تو داری ناموست را می فروشی .
آن دو نفر گفتند ما فیلمت را پخش می کنیم . او در جوابشان گفتم من هرچه فکر میکنم خلافی نکرده ام و من این عمل را برای رضای خدا انجام داده ام و خدا هم وکیل من است او اجازه نمی دهد شما موفق شوید و اینکار را بکنید . ولی تو یادت باشد روزی را خواهی دید که ناموست در مقابل در چشمان خودت و توسط دوستانت مورد تجاوز می گیرد .
او قبول نکرد . آن دو نفر رفتند اماوقتی میخواستند از داخل کوچه وارد خیابان اصلی بشوند متوجه نشدند و با ماشین پاترول تصادف کرده و درجا کشته می شوند .
هنوز نیم ساعت از وقتش مانده بود من خودم مدت را بخشیدم و قتی که بیرون رفتیم دیدم که مردم سرخیابان جمع هستند وجنازه آن دونفر گوشه خیابان افتاده است . او به من گفت این دونفر را دیدی خدا چطور به سزایشان رساند یادت باشد تا تو هم سزای عملت را خواهی دید.
این قضیه گذشت تا اینکه بعد از 4سال در اردیبهشت ماه برای کارکردن به تهران رفتیم .
ما 6 نفر از بچه های یک روستا و دوست بودیم . بچه ها بعد از ده روز کارکردن به صاحب کار گفتند اگر بتوانی شما خانمی را بیاوری که یک شب خوش باشیم ، ما یک هفته دیگر هم اینجا کار میکنیم و گرنه فردا صبح میرویم.
او گفت من یک دختر دانشجو سراغ دارم به شرطی که شما قول بدهید اینجا باشید و کارم را تمام کنید .بچه ها قبول کردند .
گفت من فردا شب سه کیلو گوشت میخرم . به من گفت شما که آشپزیت خوبه بپز و بیار باهم بخوریم .
فردا شب من در اتاق دیگر آشپزی می کردم به من گفت هر وقت غذا را آماده کردی بیاور .
جایی که من آشپزی میکردم تا اتاق حدود 300 متر فاصله داشت .
صاحب کار به آشپزخانه آمد و گفت من خانم را آوردم شما هم آشپزیت تمام شد بیا .
دو ساعتی طول کشید من غذاها را برداشتیم با صاحب کار آمدم کنار اتاق بچه ها .
وقتی داخل شدم صحنه ای را دیدم که دستهایم شل شد و پایم دیگر طاقت راه رفتن را نداشت .
دیدم که آن خانم خواهر خودم است که در آن شهر دانشجو بود .
دلم میخواست زمین دهان باز کند و مرا ببلعد و این خواری را نبینم .
یاد نفرین و حرف آن خانم صیغه ای افتادم .
از آن روز به بعد خرد شدم . بعد از چند سال نتوانستم لکه ننگی که بر دامنم گذاشتم پاک کنم میخواهم بگویم من غلط کردم . شما را به خدا دنبال ناموس مردم نروید اگر بروید در همین دنیا به ناموستان تجاوز می کنند . من تجربه خود را برای شما بیان کردم تا شاید کسی مثل من دچار چنین سرنوشت شومی نگردد .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
ایام ولادت با سعادت حضرت علی اصغر(علیه السلام)
و امام جواد(علیه السلام) مبارک باد...
اصـغر ای شــهزادۀ نیـکو لـقا
ای دو دست کوچکت، مشکل گشا
ای که نامت اصغر، اما اکبری
گرچه طفلی، لیک عین حیدری
تو به دنیا آمدی، الگو شوی
جرعه نوش ازجام عشق هو شوی
تو به دنیا آمدی، شیدا شوی
تا امیر کشور دلها شوی
تو به دنیا آمدی ای نور عین
تا شوی پروانۀ شمع حسین
تو به دنیا آمدی، دلبر شوی
افسر شش ماهۀ لشگر شوی
ای گران گنجینۀ عشق رباب
ای خجل از ماه رویت، آفتاب
ای لبت سرچشمۀ آب حیات
تا ابد شرمندۀ رویت فرات
لعل لبهایت عجب بوسیدنی ست
خنده های دلنشینت دیدنی ست
رشتۀ قنداقه ات، حبل المتین
چوبه های مهد تو، ارکان دین
مرد در عالم بسی دیدم، علی!
مثل تو مردی ندیدم یا علی!
ای گل خوشرنگ وخوشبوی حسین
آخرین سرباز اردوی حسین
ای تمام عقلها، مجنون تو
ای تمام انبیا، مفتون تو
از غریبی امامت سوختی
درس غیرت را به ما آموختی
کودکی، امّا بلند آوازه ای
در کتاب کربلا شیرازه ای
کربلا پاینده از ایثار توست
امتداد راه محسن، کار توست
ای کلید قفل حاجتها، بیا
کربلایم را دگر امضا نما ...
امشب رضویون همه شادند
دل در حرم رضا نهادند همه
عیدى ولادت از پدر مى گیرند
خشنود ز مقدم جوادند همه
نگار
نگاهی متفاوت به "ازدواج موقت"
"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
ازدواج موقت خوب یا بد ؟
نظر شما چیه؟
شهادت خورشید درخشان شهر سامرا
حضرت امام هادی علیه السلام
تسلیت باد .
یا أَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَیُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ
ای ابا الحسن، اى على بن محمّد، اى هادى نقى، اى فرزند فرستاده خدا،
یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا
اى حجّت خدا بر بندگان، اى آقا و مولاى ما،
إِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللّهِ
به تو روى آوردیم و تو را واسطه قرار دادیم و به سوى خدا به تو توسّل جستیم،
وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا
و تو را پیش روى حاجاتمان نهادیم،
یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ
اى آبرومند نزد خدا، براى ما نزد خدا شفاعت کن،
التماس دعا