"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ب.ظ

زودتر از برادرانم سر و سامان گرفتم


زودتر از برادرانم سر و سامان گرفتم

اولین لذت زندگیم را در عقد موقت یافتم . ما چهار برادر بودیم و من برادر سوم هستم .

حدود هفت سال پیش سه تا از برادرها در یک سال خواستگاری رفتیم . آن دو برادر بزرگ هنوز عقد کرده مانده اند ولی من صاحب دوتا بچه و خانه و زندگی هستم .

وقتی که به خواستگاری همسرم رفتیم و نامزد کردیم ، چند روز بعد پدر خانمم زنگ زد و گفت بیا خانه ما کارت دارم . رفتم ، در خانه  شان دختر و مادر و پدر بودند . قرآنی که به عنوان نشان برده بودیم آورد و قسمم داد و به من گفت آیا تو دختر من را پسند کردی و نیت ازدواج داری ؟

گفتم اگر نمی خواستم قرآن را نمی آوردم .

ایشان گفت به این قرآن به کسی چیزی نگو ، خودش صیغه عقد موقت یک ساله جاری کرد و گفت هر وقت دلت خواست بیا و با زنت کنار هم باشید . دختر من ناموس توست خودت ناموست را حفظ کن. من سختیگری نمی کنم تا شما گناه نکنید .

وقتی من لذت زناشویی را چشیدم تلاش بیشتری کردم و خانه ای رهن کردم و ساده ازدواج کردم . حتی خرید هم نکردیم و با یک زیارت امام رضا (علیه السلام) زندگیمان را شروع کردیم و عروسی نگرفتیم .

من شاگرد بنا بودم ، خودم را به ساخت و ساز زدم الان با یاری خدا دو تا خانه و سه زمین و دو تا ماشین دارم .

خداوند پدرخانم را بیامرزد . کمک مالی نداشت بکند حتی من جهیزیه را خودم تهیه کردم ولی سختگیری نکرد .

من هرسال برایش قربانی می کنم و شبهای جمعه یادش می کنم . به خداوند قسم من شیرینی عقد موقت را هیچ وقت از ذهنم نمی توانم پاک کنم . اما برادرهای بزرگم به خاطر چشم و هم چشمی و حرف مردم و تهیه مراسم عقد و عروسی و خرید هنوز نتوانسته اند یک  ماشین و زمین و خانه بخرند . با اینکه آنها استاد بنا بودند . به نظرم ساده زیستی و با خدا بودن انسان را خوشبخت می کند نه سختگیری و چشم هم چشمی .

( برگرفته شده از )                          

 

توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات


نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

 

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی