فریب به بهانه ازدواج موقت
فریب به بهانه ازدواج موقت
عقد موقت شانس و اقبال می خواهد که ما نداریم . و برای مرد متاهل درد سر دارد .
یادم هست دو سال پیش ، از گیر ماه رمضان می خواستیم فرار کنیم و برای مسافرت به شهر . . . برویم . با ماشین شخصی حرکت کردیم ابتدا به اتفاق خانواده به شهر . . . رفتیم .
آنجا خانمی زیبا را دیدم که به من گفت آیا می خواهید صیغه شما بشوم ،گفتم باشه و به دنبالش رفتم . به خانه ای رفت استکان چایی برایم آورد و گفت صبر کن تا خودم را آماده کنم . من خیلی خوشحال شدم .
یک مرتبه دیدم دو مرد آمدند و گفتند هرچه داری رو کن و رمز کارت بانکیت را بده . ما تو را زندانی می کنیم تا برویم حسابت را خالی کنیم . خلاصه کارت ما از حساب جاری بود چهار میلیون تومان در حسابمان بود می خواستیم به شهر . . . برویم . از ترس کشته شدن مجبور شدم هرچه داشتم بدهم .
نامردها تمام حسابم را خالی کرده بودند و رفته بودند طلا فروشی طلا خریده بودند . دیگر نتوانسیم به شهر . . . برویم . حتی برای پول بنزین زنگ زدیم خواهرم دویست هزارتومن به حسابمان بریزد تا برگردیم . الان وقتی اسم صیغه برده می شود ترس همه وجودم را فرا می گیرد .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir