"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ب.ظ

جعبه میوه

جعبه میوه

سال 1380 بود . برای کار به میدان تره بار رفتم. در آنجا خانمی را دیدم که جعبه میوه ای را در دست داشت . از او خواستم که کمکش کنم ، او پس از تعارف قبول کرد .

او زود با من آشنا شد و وقتی فهمید که  بیکارم گفت من نیاز به مستخدم دارم . با او به منزلش رفتیم . خانه بزرگی داشت .

او گفت حدود دو سال است که  شوهرش از وی جداشده و همسر دیگر گرفته . او تنوع طلب و خیانتکار بود و من هم به همین خاطر از او طلاق گرفتم .

او از من خواست نقش شوهر برایش بازی کنم و ماهانه حقوقی بگیرم . تو فقط به ظاهرت برس و همراه من در تمام میهمانی ها و منزل اقوام بیا .

من هم از خدا خواسته او را صیغه یک ساله کردم . او یک ماشین و دو دست لباس شیک برایم گرفت و از آنجایی که خداوند جمال خوبی به من داده بود ، نقشم را خوب ایفا می کردم . خدا را گواه می گیرم  وقتی  همراه او به میهمانی رفتم چند تا زن شوهر دار از اقوامشان تقاضای عمل منافی از من داشتند ، ولی من حتی یکبار هم خیانت نکردم . او وقتی ایمان مرا دید هنوز مدت صیغه اش تمام نشده بود که خواست مدت را تمدید کند و من از فرصت استفاده کردم و گفتم حیف نیست نقش بازی کنیم . بیا و همسر دائم من شو ، به خدا من به تو خیانت نمی کنم . او قبول کرد ، زندگی خوبی را شروع کردیم . از او دو تا بچه خدا به ما داد و هیچ مشکلی مالی هم نداشتیم . تا اینکه سه سال پیش او بر اثر سرطان سینه از دنیا رفت .  تمام دارائی او به من و فرزندانم  رسید . بعد از یک سال من با دختر فقیری که از سادات بود ازدواج کردم و از او  دختری دارم . زندگی خوبی دارم که به هیچ وجه حتی نمی توانستم تصورش را بنمایم . من خوشبختی خویش را در عقد موقت بدست آوردم و با ایمان به خدا این خوشبختی از دست ندادم و به او خیانت نکردم .

( برگرفته شده از )                                                                   

 

توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات


نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی