سفیر نجات
سفیر نجات
عقد موقت سفیر نجات من بود . من دختری سنی مذهب بودم و در دانشگاه درس می خواندم . با یکی از دختران که شیعه بود دوست شدیم و با ایشان در ارتباط بودم . دو سال که درس خواندم پسر خاله ام به خواستگاریم آمد . بر خلاف میلم با او ازدواج کردم و درس را رها کردم .
شوهرم قاچاق فروش بود و از بس که نفرین مردم پشت سرش بود در سانحه تصادف از دنیا می رود .
پنج ماه بعد از مرگ همسرم ، پدر شوهرم مرا به زور می خواستند به عقد عموی شوهرم که 58 ساله بود در بیاورند . و نصف پول مهریه را از او بگیرد . حتی پدر و برادرم هم موافق بودند .
من به دوستم زنگ زدم و از او کمک خواستم . او به من آدرسی داد . به آنجا رفتم و جریان را به دوست گفتم .
دوستم گفت برادرم همسرش را از دست داده است . شما بیا صیغه برادرم بشو . بعد از یک سال اگر تفاهم داشتید عقد دائم ببندید .
از آنجایی که چاره ای نداشتم قبول کردم . دوران عقد موقت خیلی برایم خوب گذشت . بعد از چهار ماه به مذهب تشیع مشرف شدم و رسما زن دائمش شدم .
با شوهرم زندگی خوبی دارم و دو فرزند پسر دارم . الان با شوهرم کار می کنیم . می خواستم بگویم در بین مذاهب اسلامی هیچ مذهبی مثل شیعه جعفری و در مذهب شیعه هیچ چیز شیرین تر از عقد موقت نیست .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir