در زلزله والدینم را از دست دادم
در زلزله والدینم را از دست دادم
دختری بودم که در زلزله والدینم را از دست دادم . در منزل مادر بزرگم زندگی می کردم . خداوند خیر به دولت بدهد که خانه ای بهتر از قبل برای ما ساختند . اصلا من حتی خواب چنین خانه ای را هم نمی دیدم .
پس از مدتی با پسری که شغلش نگهبانی بود آشنا شدم . ایشان زنش را طلاق داده و تمام مهریه اش را داده بود و در نهایت فقر زندگی می کرد . با هم آشنا شدیم و قرار ملاقاتی گذاشتیم . ایشان انسان متدینی بود. خودش خطبه عقد را خواند . از آنجا که من دختر بودم و هنوز ازدواج نکرده بودم ایشان به من گفت آیا حاضر هستی زن دائم من شوی .
من هم از خدا خواسته پذیرفتم و گفتم شما بیا در خانه مادر بزرگمان زندگی می کنیم و خانه خودمان را برای سرمایه زندگی می فروشیم . خانه را فروختم ، یک مغازه و مقداری جنس خریدیم و با هم ازدواج کردیم و در منزل مادر بزرگم زندگی می کردیم . با گرفتن وام ازدواج ماشینی هم خریدیم و خدا به ما برکت داد . چندی بعد وقتی مادر بزرگم از دنیا رفت دارایی او از باغ و... به ما رسید .
الان زندگی خیلی خوبی داریم و صاحب دو تا پسر سالم می باشیم . من قبل از ازدواج اصلاً نماز نمی خواندم ولی الان حتی نماز شبم ترک نمی شود این به خاطر پاکدامنی شوهرم می باشد .
شوهرم شبها بعد از نماز عشاء روزی 10 صفحه قرآن می خواند و قرآن را به من یاد داده . من روزها با جلسات مذهبی و طرح صالحین خواهران بسیجی به آرامش روحی دست یافتم . من این توفیق را از اخلاص و ایمان شوهرم بدست آوردم و شیرین ترین لحظه زندگیم همان لحظه عقد موقت بود هیچ گاه من این لحظه را فراموش نمی کنم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir