"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۳ ب.ظ

به خاطر اعتیاد پدر خواستگار نداشتم

به خاطر اعتیاد پدر خواستگار نداشتم

دختری بودم که سنم به 31 سال رسید و کسی به خاطر اعتیاد پدر و نداشتن وضع مالی و بیماری مادرم به خواستگاری ام نیامد .

در همان سال پدرم از دنیا رفت . با مادر بیمارم در منزل قدیمی به صورت خوش نشینی زندگی می کردیم .

سه ماه بعد از مرگ پدر ، صاحبخانه مقداری پول و کفاره روزه را به ما داد و به من گفت اگر کاری داشتید به من بگویید و شماره تلفنش را به من داد .

دو سه روز بعد به ایشان زنگ زدم و گفتم مادرم بیمار است اگر از دنیا برود کسی را ندارم آیا کسی را سراغ ندارید برای ازدواچ دائم یا موقت؟ تا حداقل محرمی داشته باشم .

فردایش به منزل ما آمد و گفت حقیقت من زنی دارم که فلج شده و نیاز به مراقبت دارد . من شما را عقد موقت می کنم ، مبلغی هم پول می دهم و مخارج زندگیتان را تامین می کنم . تا مادرت زنده هست همین جا کنار مادر باش بعد از مرگ مادر منزل ما بیا و مراقب خانمم باش و حقوقی هم به شما می دهم .

سه ماه بعد از عقد موقت ، مادرم به رحمت خدا رفت . ایشان تمام مخارج دفن و کفن را دادند و مرا به منزلشان برد و آنجا کارهای خانمش را انجام می دادم . از آنجایی که ایشان فرزندی نداشتند ، خیلی دلشان می خواست فرزندی برایشان بیاورم .

گفت اگر حامله شدی تو را عقد دائم می کنم و منزلی هم برایت می خرم و مهریه ات قرار می دهم . حدود دوماه که در منزلشان بودم آثار حامگی را مشاهده کردم . وقتی مشخص شد حامله هستم او مرا عقد کرد و خانه ای برایم با وسایلش خرید . وقتی که فرزندم به دنیا آمد تمام اموالش را به نام فرزندم کرد . دو ماه بعد از تولد فرزندم همسر اولش به رحمت خدا رفت .

دو سال در نهایت خوشی و خرمی با ایشان زندگی کردم که ایشان در سانحه تصادف از دنیا رفت .

فرزند پسرم نیز سه ساله بود که یک روز وقتی با دوچرخه بازی می کرد با یک ماشین تصادف می کند و از دنیا می رود .

به خاطر این اتفاقات ناگوار مدتی در ناراحتی و اندوه به سر می بردم .             

از آنجایی که من تنها وارث پسرم بودم تمام املاک او به من رسید .

مدتی که از این قضایا گذشت به عقد دائم سرکارگرمان که آقای مجرد 28 ساله ای بود در آمدم . ایشان عهد کرده تا زنده باشد برایم کار کند و مرا تنها نگذارد . از ایشان دو تا فرزند دارم و یک مغازه و ماشین برای او خریدم  و  او جوان پاک و سربه زیری است و پدر فرزندانم می باشد .

اینقدر خدا را شاکرم که با عقد موقت مرا به اوج خوشبختی رساند . شکر خدا دو تا فرزند سالم دارم و شوهر جوان و خوب و سرمایه ای که محتاج کسی نباشم . این ها را خداوند به وسیله عقد موقت به من اهدا کرد .

( برگرفته شده از )


توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات


نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی