دست رد
دست رد
بنده 4 سال پیش شوهرم را از دست دادم .
شش ماه بعد اینقدر فشار روحی داشتم که به جوان مجرد و مومنی پیشنهاد عقد موقت دادم ولی ایشان خوداری کردند . از دست این جوان ناراحت بودم حتی از تمام جوانان مذهبی بدم می آمد . مجبور شدم به حرام بیفتم و از حرام خودم را ارضا می کردم .
تا اینکه چند وقت بعد همان جوان به خواستگاری ام آمد و با ایشان ازدواج کردم . از ایشان پرسیدم چرا به خواستگاری من آمدید . گفت: بعد از اینکه دست رد به سینه شما زدم یک شب خوابت را دیدم ، در شرایطی سختی بودم و به من گفتند فلانی تو در در گناه زنای فلانی شریک هستی . من هم برای اینکه جبران نمایم حاضر شدم با تو ازدواج کنم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir