"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۱۳ ب.ظ

نجات جوان پاکدامن از دست دختر عمه جنایتکار

نجات جوان پاکدامن از دست دختر عمه جنایتکار

آخرین لحظات عمر مادرم سپری شد و بر بالینم من جان داد .

ضمن اینکه تمام وصایایش را انجام داد بهم گفت پسرم ، عزیز دلم . همه چیز من تویی اگر می خواهی از تو راضی باشم شراب نخور و نمازت را اول وقت انجام بده و مواظب نگاهت باش . هر کاری که خواستی انجام دهی فقط رضایت خدا را در نظر داشته باش و هر وقت مشکلی پیش برایت آمد از جده ام زهرا (سلام الله علیها) کمک بگیر .

وقتی از دنیا رفت تمام غمهای عالم را حس کردم چون بعد از مرگ پدر تنها پناهگاهم بعد از خدا مادر بود.

پسر ۱۶ ساله ای بودم که غم یتمی را نمی توانستم تحمل کنم . از اقوامان فقط عمه ای داشتم که تنها زندگی می کرد . او که دخترش را عروس کرده بود مرا پیش خودش آورد و به من خیلی محبت کرد .

دو سالی آنجا بودم تا این که دخترش با شوهرش مشکل پیدا کرد و به خانه مادرش آمد.

عمه سر کار می رفت و در قسمت بسته بندی حبوبات یک فروشگاه کار می کرد و روزها در خانه نبود . یک روز دخترش خودش را آراسته و به من پشنهاد حرام داد

یاد وصیت مادر افتادم که گفته بود هر کاری که می خواهی بکنی فقط رضایت خدا را در نظر بگیر .

با خود گفتم اگر او شوهر نداشت با اینکه ۱۰ سال از من بزرگتر بود حاضر بودم که با او ازدواج کنم ، ولی ایشان شوهر دارد و گناه دارد .

گفتم دختر عمه شما مانند خواهر من هستی و من از عذاب خدا می ترسم . گفت خدا کیلویی چنده ؟

هرچه نصیحت کردم در او اثر نکرد . گفت اگر خواسته ام را اجابت نکنی به مادرم می گویم به من تجاوز کرده است .

مجبورشدم به خاطر خدا فرار را بر قرار ترجیح دهم .

تمام مدارک و پول و لباسهایم را برداشتم از شهرمان حرکت کردم و به حرم امام خمینی (ره) آمدم . در بهشت زهرا(سلام الله علیها) گل می فروختم ، آب روی قبر اموات می ریختم و با کمکی که بازماندگان

به من می دادند اموراتم را سپری می کردم و شبها درحرم امام می خوابیدم.

یک شب به یاد حرفهای مادر افتادم . هروقت مشکلی پیش برایت آمد از جده ام زهرا(سلام الله علیها) کمک بگیر.

از یک روحانی که در حرم استراحت می کرد پرسیدم ما چه طوری از حضرت زهرا(سلام الله علیها) کمک بگیرم؟

ایشان نماز استغاثه را به من آموخت . خلاصم آن شب نماز را خواندم و گفتم ای جده مادرم کمکم کن .

فردا شب دختری سیده و محجبه کنارم آمد و به من گفت شما شب گذشته به مادرم زهرا(سلام الله علیها) متوسل شدید.

گفتم بله . گفت شما را بی بی به من معرفی کرده . من طلبه و مربی قرآنم و پدر و مادرم را از دست داده ام . در حال حاضر با مادر بزرگم و با حقوق بیمه پدرم زندگی می کنیم . در یک مهد قرآن افتخاری قرآن می آموزم . اتفاقا من شب گذشته به مادر متوسل شدم و همسر خوب و شایسته طلب کردم که در خواب مادرم را دیدم . خلاصه صیغه محرمیت را خواندیم و با او به منزلش رفیتم و فردا در محضر رسماً به عقد دائم در آمدیم . بعد از عقد ۳ روز به شهر مقدس قم رفتیم و بعد از زیارت زندگی خود را در زیر سایه پروردگار و کمک اهل بیت(علیهم السلام) شروع کردیم .

همسرم قرآن و دعا یادم داده و فعلا ذاکر می باشم و مداح کاروان هستم .

و با همسرم به شهرمان رفتیم و بر مزار مادر من فاتحه ای خواندیم . جویای حال عمه شدم گفتند دخترش مرده و خودش به سختی زندگی می کند . با همسرم مشورت کردم که عمه را با خود به تهران بیاوریم و او موافقت کرد . به اتفاق همسرم با شیرینی به خانه عمه رفتیم و خواستیم که به تهران بیاید ایشان قبول کردند . او در خانه ما زندگی می کند و عمه هر دو تای ماست . از دو پسر دوقلوی ما به نام حسن و حسین مراقبت می کند . زندگی آرامی را داریم و خدا راشکر می کنیم که به ما عزت داد . من خودم را مدیون نصیحت مادر می دانم. که گفتند : ( هر کاری که می خواهی انجام دهی فقط رضایت خدا را در نظر داشته باش هروقت مشکلی پیش برایت آمد از جده ام زهرا(سلام الله علیها) کمک بگیر( .

( برگرفته شده از ) 


توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات


 


نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

 

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی