"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
پنجشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ب.ظ

حتی در فقر گناه نکردم

حتی در فقر گناه نکردم

سلام       

من زنی هستم که در نهایت فقر زندگی می کردم . وقتی سیکلم را گرفتم پدرم مرا برای کار به  مغازه ساندویجی فرستاد و آنجا کار می کردم .

در این مدت خیلی از جوانان پشنهاد عمل منافی عفت را دادند ، به خاطر خدا به همه آنها جواب رد دادم . تا اینکه  پسر صاحبکارم وقتی پاکدامنی مرا دید از من خواستگاری کرد خانواده ما موافق بودند  و مادر شوهرم مخالف بودند.

پسر با پدرش به خواستگاریم آمد . بعد از مدتی احساس کردم که حامله هستم . شوهرم خواست بچه را سقط کنم . او به زور بر خلاف میلم  این کار را کرد و خیری ندید زیرا چند روز بعد در حادثه تصادف شوهرم را از دست دادم .

پدر شوهرم مغازه ساندویجی را به جای مهریه به من داد . در مغازه کار می کردم تا یک روز یکی از مشتریها که آقایی 50 ساله بود و زنش حامله نمی شد و وضع مالی خوبی داشت به من گفت مغازه ات را بده اجاره  و بیا سه سال صیغه من بشو تا از تو بچه ای بیاورم . وقتی او را از شیر گرفتی به من بده . من به جایش یک خانه به اسمت می کنم . در این سه سال خرج و خوراکت را تامین می کنم .

در یکی از محضرها عقد موقت را خواند و مرا صیغه کرد . بعد از حاملگی دیگر به من سر نمی زد فقط خانمش می آمد و هرچه می خواستم برایم فراهم می کرد .

او تمام اموالش را به نام بچه کرده بود و فقط خانمش خبر دار بود . بچه که یک ساله شد ایشان سکته می کند و می میرد . خانمش مرا به خانه می آورد از آنجایی که پسر من بر خانم او محرم بود . دو ماه بعد خانم بچه را گرفت و خانه را به من تحویل داد . در ضمن یک مغازه و یک ماشین و مبلغی پول به من داد .  و از من خواست برای همیشه پایم را از زندگیشان بکشم .

یک ماه بعد از تمام شدن عده ام به عقد دائم پسر عمویم که جوان متدینی بود و سه سال از من کوچکتر بود درآمدم . ایشان مهندس ساختمان و خوش اخلاق است . با ایشان بهترین زندگی را شروع کردم و از ایشان صاحب یک دختر و یک پسر هستم. من این خوشبختی را به برکت عقد موقت و از عنایت خدای مهربان میدانم  و او را از جان و دل سپاسگزارم .

( برگرفته شده از )


توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات



نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی