فرشته نجات من بود
فرشته نجات من بود
چند سال پیش ساعت 9 شب در جاده ای در حال حرکت بودم که دیدم ماشن پراید خانمی پنجر شده است .
برای کمک کنارش ترمز زدم . خانمی بود که همراه مادرپیرش به قصد زیارت شهیدی بزرگوار آمده بودند . با کمکش زاپاس را عوض کردم . در بین تعویض لاستیک اطلاعاتی از ایشان گرفتم و فهمیدم ایشان یک سال بعد از عقد از شوهرش طلاق گرفته و پدرش هم از دنیا رفته است . من هم قصه سفرم را برایش گفتم . برای آشنایی بیشتر شماره تلفنش را گرفتم . بعد مدت کوتاهی با ایشان را عقد موقت بستم . با گذشت یک ماه ، وقتی اخلاق و خانواده اش را شناختم او را عقد کردم . باور کنید فرشته نجات من بود .
در حال حاضر من از او پسری دارم . می خواستم بگویم واقعا شهدا حاجت می دهند . آن شب اینقدر غریزه جنسی مرا آزار می داد که از خانه حرکت کردم و گفتم می روم پیش شهید بزرگوار و به شهید گفتم مرا از حلال سیر کن و از طرفی همان شب همسرم به خاطر همین کار به آن شهید توسل جسته بود و خواسته مرا داشته است . ما ماهی یکبار به زیارت آن شهید می آییم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir