دعای آن مرد
دعای آن مرد
من دختری از یک خانواده فقیر بودم .
در جوانی عروس شدم و یک ماه بعد از عروسی بر اثر سانحه تصادف شوهرم را از دست دادم .
خواستگاران زیادی هم داشتم . همسایه ای داشتم که پیرمردی بود که زنش مرده بود هرچه می خواست ازدواج کند بچه هایش مخالفت می کردند. خدا را شاهد می گیرم دلم برای این مرد سوخت . شب جمعه ای که خیراتی برای او بردم او را تنها دیدم . به او گفتم من صیغه تو می شوم . خطبه را خواندم و همسر موقت او شدم . آن مرد در حقم دعایی کرد و گفت امیدوارم به حق ابوالفضل(علیه السلام) خدا تو را خوشبخت و سعادتمند و سرمایه دار و عاقبت به خیر نماید . مدت کوتاهی گذشت و آن پیرمرد به رحمت خدا رفت .
من به دنبال هوسرانی نرفتم حتی یک ماه بعد از مرگ شوهر اولم اینقدر جوان چشم چران خودشان را برایم حاضر می کردند . والله به هیچ کدام روی خوش نشان ندادم . به این پیرمرد فقط به خاطر ثوابش اینکار را کردم . منظورم این است اگر انسان به خاطر خدا کاری بکند خداوند عمل او را چندین برابر اجر می دهد .
شش ماه بعد یکی از سادات به خواستگاریم آمد . جوان خوب و متدینی بود و در مغازه لوازم خانگی کار می کرد . من به برکت دعای پیرمرد صاحب همه چیز شدم . دو فرزند دارم که هر دو حافظ قرآن هستند . یک منزل و سه تا نمایندگی لوازم خانگی داریم . والله خانواده ما نسبت به اقوامان از نظر موقعیت اجتماعی و مالی پایین ترین خانواده ها بود ولی الان به لطف خدا شوهر من خیّر و سرمایه دارترین خانواده و معتمد شهر است و همه غبطه زندگی ما را می خورند . نمی توانم چگونه شکر خدای بزرگ و مهربان را به جا بیاورم . مطمئنم این از دعای خیر آن پیرمرد است . من واسطه ازدواج موقت چند زن بیوه فقیر که از غریزه جنسی رنج می برند با شوهرم شده و کمک مالی شان می کنم . بدون اینکه کسی متوجه شوند حتی خانمها می گویند تو چطور آدمی هستی؟
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir