"نگار - negaar "

"تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت"
مشخصات بلاگ
"نگار - negaar "

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

با مدد از پیامبر نور و رحمت(صلی الله علیه و آله و سلم)
به اطلاع کلیه خوانندگان گرامی می رساند ،
" این وبلاگ به هیچ عنوان بنگاه همسریابی نیست "
و با این هدف ایجاد شده تا « تجربیات تلخ و شیرین شما عزیزان از ازدواج موقت » را منعکس نماید .
تا حقیقت و فلسفه ازدواج موقت بیشتر آشکار گردد و زندگیها به جدایی نکشد و از عقد موقت نیز سوء تعبیر نشود .
همچنین خوانندگان جنبه های مثبت این سنت حسنه و هم مشکلات و دردسرهایش را ببینند .
التماس دعا

آخرین نظرات
  • ۱۴ خرداد ۹۶، ۲۱:۳۲ - kerman man
    تسلیت
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۸ - ehsaan2 ehsaan2
    ممنون
  • ۱۳ خرداد ۹۶، ۲۲:۰۶ - kerman man
    عالی
نویسندگان
سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۳۴ ب.ظ

عقد موقت باعث شد از گناه نجات پیدا کنم

عقد موقت باعث شد از گناه نجات پیدا کنم

هفت سال داشتم که پدر و مادرم را از دست دادم و عموی بزرگوار و عزیزتر از جانم مرا به خانه اش آورد و بیشترین محبت را در حقم جاری کرد .

16 ساله بودم که عمویم را در حادثه ای از دست دادم.  مرگ عمو پشتم را شکست . با اینکه عمویم دو پسر بزرگتر از من داشت مرا بیشتر از فرزندانش دوست می داشت .

از آنجایی که زن عمویم زیبا بود شش ماه بعد از مرگ عمو خواستگارانی برایش پیدا شد اما از ترس بچه ها و به خاطر حرف مردم و حقوق بیمه عمویم  قبول نکرد .

یک روز در منزل عمو خواب بودم که زن همسایه آمد و با زن عمویم درد دل می کردند و متوجه بیداری من نبودند . زن عمویم می گفت دلم شوهر می خواهد ولی اگر بچه ها بفهمند مرا می کشند و  بچه هایم  سرگردان می شوند.

از طرفی غریزه جنسی سخت مرا اذیت می کرد . از یک روحانی پرسیدم آیا می توانم برای نجات از گناه زن عمویم را صیغه کنم . ایشان ثواب صیغه را برشمردند و کتابی که این احادیث در آن نوشته بود امانت از ایشان گرفتم .

وقتی پسر عموهایم نبودند به زن عمویم  قصه را گفتم  و ثواب صیغه را  براش تعریف کردم گفت اگر مردم بفهمند که زن صیغه ای هستم  زبانزد می شوم و باعث ننگ است .

گفتم مگر کسی می خواهد بفهمد . به روح عمو من به کسی نمی گویم . بیا صیغه من بشو و کسی نمی فهمد . صیغه ده ساله بشو هیچ کس شک نمی کند .

قبول کرد خودمان صیغه را خواندیم او 36 ساله و من 17 ساله بودم .

بعضی وقتها که بچه های عمو نسبت به محبت ایشان به من حسودی می کردند می گفت او بچه یتیم است و گناه دارد . با اینکه الان 38 سال دارم و بچه هایش همه ازدواج کرده اند من دلم رضا نمیشه با کسی ازدواج کنم . به خدا قسم غیر از خدا از این قضیه هیچ کس خبر ندارد . چون ایشان به من محبت کردند و در دوران جوانی مرا از گناه نجات دادند به خدای احد و واحد تا ایشان زنده باشند حتی اگر با ویلچر جابجا شود من ناخن چیده شده او را به هزار دختر  14 ساله عوض نمی کنم .

با اینکه خودش از من می خواهد ازدواج کنم من حاضر نشدم با خودم می گویم دلش می شکند .

( برگرفته شده از )


توجه :

ü         خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .

ü         کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .

ü         برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .


فهرست سرگذشتها و تجربیات



نظرات (۱)

" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "

 

سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید

negaar.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی