نردبان خوشبختی
نردبان خوشبختی
صیغه نردبان خوشبختی من بود. من دختری از سادات را دوست می داشتم که مادرم مخالفت میکرد.
مادرم چون از سه سالگی که من یتیم شدم برایم زحمت کشیده قبول نمی کرد و با ازدواج با این دختر مخالف بود.
و چاره ای اندیشدم که هم جبران محبت مادر شود و هم از مخالفت مادر راحت شوم .
سیدی را می شناختم که در سال چند بار به شهر ما می آمد . به او پیشنهاد دادم تا با مادر من ازدواج موقت انجام دهد و اطلاعاتی در مورد زندگی خود و مادرم به او دادم و خلاصه اینکه مدتی بعد سید از مادرم برای ازدواج موقت خواستگاری می کند و به عقد موقت هم در می آیند .
مادرم نمی داند که من از ازدواج موقتش با خبر هستم .
به سید گفتم به طریقی مسئله ازدواج مرا مطرح کن و او را متقاعد کن که به ازدواج من رضایت دهد . و به این ترتیب مادر رضایت خود را اعلام کرد . حتی بعد ازدواج هرگاه مسأله و اختلافی بین مادر و همسرم پیش می آید از سید می خواهم با مادرم صحبت کند . امیدوارم مادرم این نظر را بخواند و به او بگویم مادر عزیزم ، صیغه که گناه نداره و لازم نیست این سنت حسنه را از من مخفی نگه دارید . حداقل با پسرش راحت باشد و همین جا به مادرم می خواهم بگویم مادر جان دوستت دارم . نوکرتم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir