سرگذشت یک کارگر روزمزد
سرگذشت یک کارگر روزمزد
صیغه اولین لذتی بود که در عمرم چشیدم.
من مجرد بودم از آنجایی که وضعیت مالی خانواده ما تعریفی نبود ، کارگر روز مزد بودم .
روزی برای کارگری به میدان رفتم. خانم جوانی آمد مرا برای شخم باغچه شان برد . از آنجایی که خداوند مرا زیبا آفریده بود این خانم عاشق من شد .
وقتی با خبر شدم که این خانم دو سال پیش از همسرش جدا شده و مطلقه هست . گفتم اگر صیغه من شوید من قبول دارم . ایشان قبول کرد و گفت ما در شهر . . . یک موتور کشاورزی داریم شما بیا نقش خواستگار را بازی کن و خودت را مهندس جا بزن ، یک ماه همراه من بیا برویم آنجا .
من هم همین نقش را بازی کردم ، خودش پول به حساب من می ریخت و هرچه می گفت من اجرا می کردم و سه برابر حقوق کارگرانش می داد .
یک ماهش شد سه سال هرجای ایران می رفت من را با خودش می برد . وقتی پدرش از دنیا رفت و از آنجایی یک برادر و خواهر بیشتر نداشت و خودش خواهر بزرگ بود از سهم خودش سهامی از کارخانه ای در اصفهان خرید و گفت این کارخانه بنام شماست و با من ازدواج کرد و من به برکت عقد موقت صاحب همه چیز شدم و الان پدر دو فرزند هستم .
من توانستم با یاری خدا این زن را محجه و مومنه بار بیاورم و برادر و خواهرم را به خانه بخت برسانم و در کارخانه ام کار کنند . و خانه خوبی برای پدرم خریدم و مخارج زندگیشان را تامین می کنم. و خدا را بی نهایت شکر گزارم .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir