بهترین خاطره زندگی
بهترین خاطره زندگی
بهترین خاطره زندگیم عقد موقت بود.
در زمان خدمت سربازی در یکی از شهرها خدمت می کردم . یک روز در مرخصی شهری ، شب جمعه ای بود به زیارتگاهی مشرف شدم . بین خودم و امامزاده یک شوخی کردم گفتم ای امامزاده آیا می شود یک زن حلالی برای من برسانید .
مدتی بعد با خانم محجبه ای آشنا شدم که کارمند بیمارستان بود و شوهرش به رحمت خدا رفته بود . با ایشان ازدواج موقت انجام دادم .
در مدت 8 ماهی که مشغول خدمت سربازی بودم ایشان همسر موقت من بود . بعد از خدمت سربازی و بعد از تمام شدن عده با خبر شدم ایشان با یک کارمند بانک ازدواج کرده و زندگی خوبی را دارد.
من هم 3 سال بعد از خدمت ازدواج کردم و یک پسر دارم . شیرین ترین خاطرات زندگیم 8 ماه آخر خدمت در آن شهر بود .
توجه :
ü خواهشمندیم حتماً پست اول این وبلاگ را نیز به طور کامل مطالعه نمائید .
ü کپی و انتشار این پست بدون درج منبع و لینک و همچنین کم و زیاد کردن آن شرعاً حرام می باشد .
ü برای ارسال سرگذشت و یا نظر خود از قسمت ارسال نظر یا تماس با من اقدام کنید .
" تجربیات تلخ و شیرین شما از ازدواج موقت "
سرگذشت های تلخ و شیرین خودتان از ازدواج موقت را برای ما ارسال کنید
negaar.blog.ir